زندگی شیرینمزندگی شیرینم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

فرزندم بی صبرانه منتظرتم

اینم از لالایی

عشقم هر روز با خودم میخونمش تا آخر یه روزی زیر گوشت، مامان، زمزمه کنم لالا لالایییی خوابش برده بود ...... خواب زیبایش یک پرنده بود رقصان پر کشید توی آسمون....... تا بگیرمش زود رفته بود مزه ات عسل، شیرین ترینم..... در غصه رویت هرگز نبینم گنجینه ی من آرزوی دل..... شاید بخوابی خوابت ببینم صدایی میاد از جاده ی دور..... صدای شادی، جشنه و سرور صداها میره تا به آسموووون.... تا فرشته ها تا ماه پر نور شکر میریزه از روخنده هات......رنگ اناره سرخی لبات جاده ی خالی میشه پرصدا.......میاد از سفر نازنین بابات لالایی بخواب نگیر بهونه....یه روزی میشه تو این زمونه  میشی مرد ایل، میری زیارت... سوغات زیبا میاری خونه ...
31 ارديبهشت 1393